جمعه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۵



جنگ و صلح، در قاموس مقام عالی دارای دو وجه است:

الف: "جنگ و صلح خوب"
ب: "جنگ و صلح بد "
از طرفی، جنگ و صلح خوب و جنگ و صلح بد هم، از نظر مکان، بر دو نوع هستند:
الف: " جنگ و صلح درون شرکتی"
ب : " جنگ و صلح برون شرکتی"
روشن است که ما، قبل از نازل شدن بفرموده ی مقام عالی، در حال "جنگ درون شرکتی" بوده ايم و آنهم از نوع بسيار بد آن. معنای نهفته در بفرموده ی مقام عالی، به ما می گويد که بايد آن جنگ بد درون شرکتی را تا اطلاع ثانوی، کنار بگذاريم و اگر لازم شد، در اطلاع ثانوی، آن را تبديل کنيم به جنگ "خوب برون شرکتی". البته، وقتی چنان تبديلی ميسر است که اختلافات برخاسته مابين شرکا را به دليل ناعادلانه بودن سهام ندانيم. چون ، چه کسی غير از مقام عالی مجاز است که بگويد عدالت چيست و عادل کيست؟!
به بيانی ساده تر، تشخيص عدل و عدالت و عادل، تنها در عهده ی مقام عالی است که آنهم در بفرموده ای که از طرف ايشان نازل گرديده است، به آن اشاره ای نشده است. و اصلا نياز به توضيح نيست که بگوئيم، اساس و شالوده ی شرکت ما بر تفاوت عادلانه بنا شده است و سابقه ی تاريخی شرکت هم نشان می دهد که رمز موفقيت آن در تاريخ چندين خسوف و کسوفی که پشت سر گذاشته است، پيروی از همين قاعده بوده است و اگر امروز صحبت از چيزی بنام تقسيم عادلانه ی سهام می شود، مفهومش اين است که تا کنون، تفاوت های سهامی، غير عادلانه بوده است. و اين انديشه، چيزی جز يک انديشه ی نابکار نيست که از سوی حوزه های پرتنش عناصر "حاضر و غايب " صادر شده است که ممکن است به سطحی از سطوح شرکای شرکت هم سرايت کرده باشد. و چنين فرد يا افرادی، با هر نوع شناسنامه و شجره نامه ای که باشند، دشمن شرکت محسوب خواهند شد، نه دوست شرکت!
بنابراين، با توجه به بفرموده ی مقام عالی، از همين امروز، هيئتی بنام هيئت حل اختلاف تعيين خواهد شد تا به بررسی اختلافات ميان شرکاء بپردازد و با وضعيت جديدی که در اين برهه ی تاريخی با آن رو به رو شده ايم، راه حل در خور مورد اختلاف را پيدا کند. و تا رسيدن به آن راه حل، بر همه ی شرکاء واجب است که در همان مراتب تعيين شده به انجام وظيفه مشغول شوند و از طرح اختلافات پيرامون سهام خودداری کنند ).
پس از صدور همين اطلاعيه است که ظاهرا، تنش ها فرو می نشيند و هيئت حل اختلاف شروع به کار می کند و با همياری بخش تشخيص، برای دومين بار، به بررسی فورم های رسيده از طرف آوارگان و نيز شجره نامه ی شرکای زير سؤال رفته، می پردازد و نظر نهائی خود را چنين اعلام می دارد که:
(...... ريشه ی همه ی اختلافات، ناشی از رشد ناگهانی شرکت است. و به استناد بر اين اصل که قالب هر موجود زنده ای ظرفيت انعطاف پذيری معينی برای پذيرش محتوای رو به رشد خود دارد و پس از مدتی، به دليل فعل و انفعالات درونی اش، ناچار به ترکاندن پوسته ی بيرونی خود می شود تا بتواند پس از دور افکندن پوسته ی قديمی، پوسته ای در خور محتوای جديد پيدا کند، شرکت هم در آستانه ی چنين تغييراتی قرار گرفته است که اگر به سرعت نجنبيم و قالب مناسب برای آن دگرگونی را پيدا نکنيم، چه بسا که عناصر حاضر و غايب و يا عناصر وابسته به آنها، فرصت را غنيمت شمرده و قالب مورد نظر خودشان را بر شرکت تحميل کنند. به اين دليل و برای آگاهی بيشتر شرکا، نتايج بررسی دوباره ی شجره نامه ی آوارگان و شرکتی ها را به اين شرح اعلام می کنيم :
1- شاخه ی شجره نامه ای سمت راست " دوست ".
ويژگی واحد کار روان تاريخی اين شاخه، از آغاز تا اکنون، سمت و سوی آسمان را داشته است و از اين نظر، می شود آن را شاخه ی "آسمانی" ناميد.
2- شاخه ی شجره نامه ای سمت چپ " دوست ".
ويژگی واحد کار روان تاريخی اين شاخه، از آغاز تا اکنون، سمت و سوی زمين را داشته است و از اين نظر، می شود آن را شاخه ی "زمينی " ناميد.
3- شاخه ی شجره نامه ای ميانه "دوست".
ويژگی واحد کار روان تاريخی اين شاخه، از آغاز تا اکنون، هم سمت و سوی زمين را داشته است و هم سمت و سوی آسمان را. از اين نظر، می شود آن را، شاخه ی " معلق " ناميد.
4- شاخه ی فاقد شجره نامه " دشمن ".
ويژگی واحد کار روان تاريخی آنها، نا مشخص است و بيشتر منشا روان کيهانی دارند و حضوری "حاضر و غايب ". اظهار نظر روشن در باره ی آنها، بستگی به يافته های علمی ما در آينده خواهد داشت و فعلا، آنها را ، عناصر تنش زای "حاضر و غايب " می ناميم و وجودشان را خطرناک اعلام می کنيم! ).

گزارش هيئت حل اختلاف ، برای کسب تکليف از مقام عالی، به درون صندوق سفيد انداخته می شود و صبح روز بعد، دستورات صادر شده از طرف مقام عالی از طريق صندوق سياه دريافت می شود. دستورات صادر شده به اين شرح است:
( از اين لحظه به بعد، شرکت پدر به سه شاخه تقسيم می شود:
1 – شرکت آسمانی
2 – شرکت زمينی
3 – شرکت دريائی
توضيحات:
الف - شرکت پدر، از اين پس، دارای سازمانی خواهد شد، بنام " سازمان تنش کش" که ضمن داشتن مسئوليت هم آهنگ کنندگی شرکت های آسمانی ، زمينی، دريائی، مسئوليت حفظ و حراست آنها را هم در قبال عناصر تنش زای حاضر و غايب به عهده خواهد داشت.
ب - برای برطرف شدن اختلافات مربوط به تفاوت سهام، شرکاء می توانند با حفظ سهام قبلی، سهام جديدی در سه شاخه ی شرکت به مقدار نا محدودی خريداری کنند.
ج – موضوع حلال زادگی و حرام زادگی، بايد به همان معنای مذهبی و سنتی اش باقی بماند و از اشاعه ی واقعيت علمی آن ، در ميان آوارگان خودداری شود.
د – دادن نسبت حلال زادگی و حرام زادگی، فقط و فقط، در حد تشخيص مقام ما است.
ه – شواهدی در دست است که عناصر "حاضر و غايب"، برای حمله به شرکت، در حال فراهم کردن نيرو هستند. بنابراين، شرکت هم بايد مثل آنها، شيوه ی " حاضر و غايب " ی را در پيش بگيرد و آماده شود برای ورود به دوره ی زندگی " پنهان! " .
و – انشعاب سه شاخه ای شرکت پدر را به فال نيک بگيريد و آماده شويد برای برپا کردن يک جشن عظيم و بی مانند، عظيم تر و بی مانند تر از هميشه. ).
هنوز، چند سالی به برگزاری جشن بزرگ مانده است و شرکت، علاوه بر گرفتاری های ناشی از به اجرا در آوردن پروژه ی عظيم قبرستان ها، درگير انتقال آرام خودش به زندگی پنهان است که ناگهان، زنگ خطر به صدا در می آيد!:
- چه خبر شده است؟!
- يکی ازمتخصصين شرکت، در خاک قبرستان های قديمی، به کشف ماده ی خطرناکی دست يافته است!
سندی را که از اولين گفتگوی آن متخصص با يکی از مسئولان بلند پايه ی شرکت به دست ما رسيده است، با هم می خوانيم:
مسئول بلندپايه می پرسد: چرا اين ماده خطرناک است؟!
متخصص جواب می دهد:
- خطرناک بودن اين ماده، به دليل فراريت آن است. ماده ای است که وقتی در مجاورت هوا قرار می گيرد، تبديل به گازهائی می شود که....
- چه نوع گازهائی؟!
- هنوز برای ما ناشناخته اند!
- اگر هنوز برای شما ناشناخته اند، پس چرا آن را خطرناک اعلام کرده ايد؟!
- عرض کردم که يکی از جنبه های خطرناک اين ماده، همان فراريت آن است که....
- که تبديل به گاز می شود؟!
- بلی. گازهائی که در صورت محبوس کردنشان در ظروف سربسته، منفجر می شوند و....
- خوب! آزادشان بگذاريد!
- در صورت آزاد گذاشتنشان، شروع به جذب اکسيزن پيرامونشان می کنند که در دراز مدت، گذشته از اثرات مخربی مثل آتش سوزی های بی دليل و امراض عجيب و غريب، زمانی خواهد رسيد که در روی کره ی زمين، اکسيژنی باقی نخواهد ماند که....
- تا ان وقت، نيازی به اکسيژن روی زمين نخواهيم داشت. قرار است خودمان اکسيژن توليد کنيم. پروژه اش را داريم.
- می دانم. اما سرعت خورندگی اکسيژن به وسيله ی اين غول نامرئی چنان سريع است که ما با خيال هم به آن نمی رسيم. آن وقت ، آن لايه ی ازون که...
- کافی است! لايه ی ازون! لايه ی ازون! شما برای ترساندن من به اينجا آمده ايد يا برای دادن راه حل؟!
- برای دادن راه حل.
- خوب! بگوئيد. راه حل را بگوئيد!
- اگرچه می دانم که عمل به راه حل پيشنهادی من، حکم کشيدن خط بطلانی را خواهد داشت بر روی همه ی پروژه هايی که شرکت پدر، به خاطر آينده های دور، سال ها روی آن سرمايه گذاری کرده است و....
- راه حل؟!
- عرض می کنم! اگرچه من به چيزی بنام تقدير اعتقاد ندارم، اما با اين اتفاقی که افتاده است، کم کم، دارم باور می کنم که گويا تقدير شرکت پدر، بر آن قرار گرفته است که با دست غولی نامرئی که خود شرکت از ميان خاک قبرستان های قديمی بيرون کشيده است...
- گفتم راه حل تان را بگوئيد!
- دارم همان راه حل را خدمتتان عرض می کنم! دارم عرض می کنم که متاسفانه، تنها راه حل، اين است که هرچه زودتر، پروژه هايی که بر اساس استفاده از خاک قبرستان های قديمی بنا شده است، بايد متوقف شوند و موادی هم که تا اين زمان از خاک قبرستان ها استخراج شده اند، به دريا ريخته شوند. چون، تنها آب است که خنثی کننده ی عوارض خطرناک ناشی از مواد استخراج شده است!
- بنابراين، راه حل شما، نابود کردن شرکت است؟!
- را ه حل ما، تنها راه نجات شرکت است. توجه داشته باشيد که بودن و نبودن شرکت، به همين راه حل بستگی دارد. مگر آنکه از ما بخواهيد معجزه کنيم!
- بلی. همينطور است. معجزه کنيد! ما، بودن و يا نبودن نداريم. ما، فقط بودن داريم. و بودن ما بستگی به همان پروژه های خاک قبرستان های قديمی دارد!
- با انجام چنان پروژه هايی، نابودی شرکت حتمی است!
- ديگر خيلی دير شده است. قطار راه افتاده است و متوقف کردن آن به معنای نابود کردن آن است. اگر نمی توانيد با ما بيائيد، بايد خودتان را از قطار به بيرون پرتاب کنيد. منظورم روشن است؟!
- بلی!
اسناد نشان می دهند که چند روز بعد از اين گفتگو، متخصص بيچاره، در حالی که با يک قطار سريع السير عازم محل کارش بوده است، به شکل بسيار مرموزی ناپديد می شود و همزمان با آن، در يکی از آزمايشگاه های شرکت، معجزه ای به وقوع می پيوندد. معجزه، کشف شيوه ای است برای تثبيت و بی خطر کردن ماده ی فرار خطرناک!
گزارش های زيادی رسيده بود که در حوالی انبارهای مخصوص نگهداری خاک قبرستان های قديمی، موش هائی پيدا شده اند که در زير شکمشان دارای غده ای اسفنجی هستند که از منافذ آن غده ها مايع آبی رنگی به بيرون ترشح می کند. يکی از متخصصين شرکت، تصادفا و فقط از سر کنجکاوی، يکی از آن موش ها را به دام می اندازد و شروع می کند به آزمايش روی ماده ی آبی رنگ زير گردن آن. پس از مدتی، در نيمه شب يک شب، رقص کنان، از آزمايشگاه بيرون می پرد و فرياد می زند:
- يافتم! يافتم!
اگرچه، چنان کشف ناگهانی، متخصص بيچاره را روانه ی تيمارستان می کند، اما آزمايش های بعدی که توسط همکاران او به عمل می آيد، نشان می دهد که واقعا، آن معجزه ای که شرکت منتظرش بوده است، اتفاق افتاده است!
موش ها، همان موش های معمولی بودند که در اثر خوردن خاک قبرستان ها، دچار آن تغييرات شده بودند و در خونشان ماده ای وجود داشت که درست هم ارزش ماده ی خطرناک بود، منهای صفت فراريت آن. خون موش ها، ميزبانی شده بود برای ماده ی فرار خطرناک، تا آن را در طی روندی بيوشيميائی، تبديل کند به ماده ای ثابت و بی خطر. کشف آن معمای شگفت، متخصصين شرکت را برآن می دارد تا همان آزمايش ها را روی ديگر حيوانات، به خصوص پستانداران انجام دهند. نتيجه ، بازهم مثبت است. و بهترين نوع آن ماده، ماده ای است که از خون ميمون ها به دست می آيد. راه حل پيدا شده را اين طور فرموله می کنند:
(خوراندن ماده ی استخراج شده فرار و خطرناک، به ميمون ها و به دست آوردن ماده ی ثابت و بی خطر از خون آنها! ).
اما، آنچه کار را مشکل می کند، جمع آوری هزاران هزار ميمون است که قبلا، به دليل پروژه های شهرک سازی شرکت، به عمق جنگل ها و شکاف کوه ها پناه برده اند. ولی، مگر چاره ی ديگری هم هست؟! لشکری از ذره های متصاعد شونده، از خاک قبرستان های قديمی به راه افتاده اند و آرام آرام می روند تا طومار شرکت و پروژه های عظيم آن را در هم بشکنند!
بنابراين، مسئولان مربوطه به سرعت دست به کار می شوند و اقدام به تاسيس مرکزی می کنند به نام " مرکز جمع آوری ميمون و ديگر حيوانات پستاندار". بودجه ی مورد لزوم را هم به تصويب می رسانند و آماده ی شروع به کار هستند که باز زنگ خطر به صدا در می آيد!
- باز چه خبر شده است؟!
متخصص ديگری از شرکت، اعلام می کند که از طريق آزمايش هايی، به اين نتيجه رسيده است که ساختن ديوار محافظ به وسيله ی ميمون و يا هر پستاندار ديگر، برای جلوگيری از ورود آن غول نامرئی به حوزه ی حيات شرکت، نظريه ای است که به خاطر بررسی نشدن همه جانبه ی آن، چيزی جز يک اميد واهی نمی تواند باشد!
سند ديگری را از گفتتگوی اين متخصص با يکی ديگر از مسئولان بلند پايه شرکت که به دست ما رسيده است، با هم می خوانيم:
مسئول بلند پايه، می پرسد:
- چرا؟!
متخصص جواب می دهد:
- چون ، اولا اگر برای يک دفعه، آن ماده ی خطرناک به پستانداری خورانده شود، تنها و تنها، برای يک بار، خون گرفته شده از آن پستاندار قابل استفاده خواهد بود!
- اشکالی ندارد. همان يک بار استفاده کافی است.
- در آن صورت، نياز به مليون ها ميمون است که....
- مليون ها ميمون که به جای خود، حتی اگر صحبت از مليون ها انسان هم که باشد، تنها راه حل ممکنی است که می تواند جلوی اين هيولای گازی شکل را بگيرد!
- انسان؟!
- بلی.
- می فرماييد انسان هم عاليجناب......
- بلی. انسان هم!
...............................................
در صورت تمايل به خواندن ادامه ی اين مطلب، می توانيد  روی نوشته ی " رمان آوارگان خوابگرد" که در بالا و سمت راست همين صفحه آمده است،کليک کنيد.