جمعه، دی ۱۵، ۱۳۹۶

روز و شب، در درون خود ما است! روز و شب، در درون خود ما است! روز و شب، در درون خود ما است! روز و شب، در درون خود ما است!

روز و شب، در درون خود ما است!

می‌دانی که ديشب، بر طبق نسخه‌ای که داشته‌اند، نوک انگشت اشاره‌شان را،
فرو کرده‌اند توی سوراخی ازشبشان  و هفتصد و هفتاد هزار دفعه، گفته‌اند: " آه، ای عظيم!  ای بزرگ! ای توانا! "،  به اميد آنکه صبح بيايد و...
-  می‌دانم.
-  و می‌دانی که هم اکنون؛ از چپ و  ميانه و راست؛ از ماه و گل و بلبل و پروانه و خورشيد و ستارگانشان؛ در زندان آزادی، حول محور شمعی، حلقه زده اند و می لرزند از سرما؛ به اميد آنکه ...
-  می دانم.
-  و می دانی که افتان و خيزان و خون ريزان،  خودشان را رسانده  اند به محکمه ی آن حکيم!
-  کدام حکيم؟
-  حکيم  سياست بازچشم و گوش خلق دينی و اغراض تناولی.
- و بعد؟
-  و بعد؛ حکيم، در محکمه نبوده است و گفته اند که رفته است به دفتردکتر!
-  کدام دکتر؟
-  دکتر سياست باز وحدت های توهمی!
-  و بعد؟
-  و بعد، دکترهم در دفترکارش نبوده است.
-  کجا بوده است؟
-  دکتر، رفته بوده است به دنبال يک پزشک سياست باز که پس از آن با هم بروند به دنبال يک روزنامه نگار سياست باز و يک مترجم سياست باز و يک تاجر سياست باز و يک قاضی سياست باز و يک بساز و بفروش سياست باز و يک آخوند سياست باز و يک سردار سياست باز و يک جانباز سياست باز و  يک دانشجوی سياست باز و يک مهندس سياست باز ويک نماينده ی مجلس سياست باز و يک آقا زاده ی سياست باز و يک پليس سياست باز و يک فوتباليست سياست باز و يک کشتی گير سياست باز و يک هنرمند سياست باز و ... آنگاه؛ همگی، با هم مشرف شوند به خدمت آن عظيم!
-  می دانم و نيز می دانم که نه عظيمی در کار بوده است و نه بزرگی و نه توانائی و نه...
-  نه، نبوده است! عظيمی در کار نبوده است و به جای آن عظيم، آينه ای بوده است که ايستاده اند در برابر آن، و سؤا ل کرده اند از آينه که برای پيوند زدن قلب دين و مغز دموکراسی، از کدام شيوه می شود استفاده کرد؟ از شيوه ی آمريکائی، اروپائی، روسی، و يا...  می خندی؟!
-  می خندم به  اين " ويروسيان!"؛ به اين سياست سازان جنجولک بازعقده مند؛ به سبزمان،به سفيدمان، به سرخ مان؛ به .... آه ، نگاه کن! دارند می آيند!
-  کی؟
-  مردم.
-  کدام مردم؟
-  نمی بينی شان؟! همان مردم زحمت کش کوچه و بازار و خيابان و دانشجويانی که...
-  باور نمی کنم!
-  خوب نگاه کن! می بينی؟! نه عربده ای در کار است و نه آتش زدنی! نه سنگی، نه شيشه شکستنی! نه چماقی، نه پنجه بکسی، نه زنجيری، نه چاقوئی، نه هفت تيری، نه تفنگی، نه مسلسلی، بمبی و ... نه سر بريدنی!
-  می بينم!
-  و اين، يعنی که نه از قبيله ی "ويروسيان و داعشيان و اوباشانند" اين مردم و نه....
-  آه! دارند می خندند و می آيند...
-  دست می زنند و آواز می خوانند و می رقصند که؛ فراری دهند شب هامان را! غم هامان را! شيطان هامان را! آن عبوس؛  آن شادی و عشق به زنجير کشيده مان را!
-  مِی آيند که انديشه هاشان را بيان کنند به آزادی و بگويند: از جهل! از تزوير! از قلدری! از فحشاء! از گرسنگی! از اعتياد! از بی سر پناهی و بيکاری!
- و بگويند که: دلشان می خواهد که خود انتخاب کنند؛ خدای شان را! دين شان را! مذهب شان را! مکتب شان را! مسلک  شان را، به آزادی و ... 
- واما،  به خودشان حق ندهند که بر اساس آنچه به آزادی انتخاب کرده اند، از ديوار خانه ی کسی بالا روند!  و حق نداشته باشند که از پنجره ی اتاق کسی به درون بجهند!  و ديگر،  حق نداشته باشند که پنجره های گشوده رو به جهان را، به روی کسی ببندند! و  اگر،  بی مجوز قانونی که نمايندگان اکثريت مردم ايران ،  به مجلس برده اند و به تصويب رسانده اند، در خانه ی کسی را به صدا در آورديم و پرسيديم که: چه می کنيد و به چه می انديشيد؟! چه می خوريد؟! چه می نوشيد؟! چه می پوشيد؟!  به حکم قانون، حق داشته باشيم  به خودمان بگوئيم  که به شما چه ربطی دارد؟! چهار ديواری، اختياری است!
-  و اين؛ يعنی که " استقلال، آزادی، جمهوری، چی؟!
-  جمهوری  ....