سه‌شنبه، فروردین ۰۷، ۱۴۰۳

"آينه چون نقش توبنمود راست" "خود شکن" آينه شکستن خطا است!

                               

               "آينه چون نقش توبنمود راست"

                               "خود شکن"

                 آينه شکستن خطا است!

 

انقلابيون هر انقلابی همچون ديگر مردم،  در درون خودشان وارث خوب و بد و زشت و زيبا و از جمله ديکتاتوری نهادينه شده ی دوران های قبل از انقلابند.

انقلاب  اکتبر 1917 روسيه  را، ديکتاتوری پرولتاريا نبود که ويران کرد، بلکه ديکتاتوری تزاری بود که خودش را در پس واژه ی سوسياليزم پنهان کرده بود. اجرای طرح مهندسی اجتماعی مارکسيست لنينيستی بعد از انقلاب اکتبر، ساختمان جامعه ی عقب نگهداشته شده ی تزاری را به چنان مرتبتی رساند که چشم در چشم امپرياليزم جهانی بدوزد و سينه در سينه ی او بايستد و هل من مبارز بطلبد؛ اما ، مگر آن عناصر ديکتاتورزده ی نامتعادل غيرمنطقی متزلزل، می گذاشتند؟! انقلاب بهمن 1357 ايران هم، وارث عناصر تاريخی ديکتاتورزده ی قبل از خودش بود و به همين دليل در همان سالهای اوليه ی پس از پيروزی  انقلاب ، وقتی که ديدم به مرور، تظاهر به نوعی اسلامی گری مندرآوردی که از کف خيابان ها در حال بالا آمدن بود،  دارد  ميان مردم باب می شود و "ايران آقاها "ی ريش تراشيده ی اودکلن زده ی قبل از انقلاب ، دارند يک شبه ، ريش دار و کثيف و ژوليده و اخمو می شوند و کراوات ها ، ناپديد و پيراهن های با يقه  و بی يقه دارند روی شلوارها می افتند و "ايران خانم "های بی چادرماتيکی مينی ژوب پوش قبل از انقلاب، دارند  مانتویی و چادری ، و تابلوهای سردر مغازه ها ، دارند اسلامی  ومساجد،  دارند مملو از آدم های مسجد نديده و  "هنربندان و نبی سندگان و ماعران" ،اينجا و آنجا ؛ از جمله در وزارت فرهنگ و هنر و راديو و تلويزيون و سينما ، آهسته آهسته ودولا دولا ، همچون "شاه غلام" های ناگهان غايب شده ی دوران انقلاب ، دارند در هيئت و هيبت  "غلامعلی" های انقلاب آورده، ظاهر می شوند و جای تحصيل کرده های متخصص و اساتيد دانشگاه ها و مديران با تجربه  و اصيل منزوی شده  و ممنوع الکار  را، اشغال می کنند،  راجع به بارنشستن درخت انقلاب ، دچار ترديد شدم وبا خودم  انديشيدم که ای کاش  انقلاب ، عجالتا، از خير چسباندن  واژه ی "اسلام "  به اين  نظام متظاهر پر عقده ی بيرون خزيده از گسل های تاريخی مان، در می گذشت و تنها به  نام " جمهوری " بسنده می کرد تا  به مرور و در پروسه ی عمل در چهارچوب قواعد جمهوريت ادعائی مستقل از شرق و غرب ، روان انسان ايرانی ازعناصر تاريخی عقده مند متظاهر ومستبد و ديکتاتور زده ی خودش آزاد شود و وقتی به تبع آن آزادی، در خارج از مرزها هم به جمهوريتی مستقل و آزاد و مرفه و قدرتمند و " انسان" ساز  شهرت يافت ؛ آنوقت، حتما دلسوزان " وضعيت انسان ناخوش بخت" در سر تاسر جهان، به جستجوی چنين "جمهوريتی" و فرمول موفقيت آميزی برای رسيدن به "خوشبختی جمعی" خواهند آمد و آن زمان است که ما  ايرانيان می توانيم سرمان را بالا بگيريم  و با کمال افتخار به جهانيان  بگوئيم که :" ای جهانيان! آنچه نظام انقلابی موفق ما را از ديگر انقلاب های ناموفق دنيا  مستثنی می کند،  "مسلمان" بودن آن است؛ مسلمان بودنی که نخواستيم تا وقتی درعمل  نسبت به  موفقيتت آن اطمينان پيدا نکرده ايم، به آن تظاهر کنيم و همچون "اسمی بی مسما" ، آن را به شما جهانيان عرضه کنيم و با اشتباهات ناشی از عقده های شخصی ، در انجام آزمون و خطاهاتی که مرتکب می شويم، خدای نخواسته ، اسلام ادعائی "متجددانه" مان  را به "اسلام هراسی متحجرانه "مبدل سازيم و....  اما ، افسوس و هزاران افسوس که قطار انقلاب، سرمست از پشتوانه ی  نود وهشت درصد  رأی "آری"، با نام "جمهوری" و پسوند "اسلامی" خود  به راه افتاده بود و ...اگر چنان نمی شد که شد، کارآن انقلاب با شکوه ، به  آنجائی نمی کشيد که  در قطع رابطه ی ايران با جهان تا به آن درجه پيش برود که بعد ها در حوزه ی سياست خارجی برای رفع  "اسلام هراسی دست پخت سياست سازان خودش" مجبوربه شرکت در دوره های فشرده ی ندامتگاه "برجامی" بشود که کشورهای 5+1 داشتن رابطه ی آزاد  بده و بستانی  سياسی، اقتصادی، تجاری ، علمی و فرهنگی  و هنری ايران انقلابی را در ارتباط  با خودشان و  کشورهای وابسته به خودشان ، مشروط به شرکت در آن دوره های فشرده ی"  تنبيهی" کنند و کسب نمرات  قبولی  تعهد های کمرشکن از جانب خودشان! تبعات پذيرش چنان دوره های "توجيهی" ای، فرصتی شد طلائی برای فعال شدن دوباره ی همان هنربندان و نبی سندگان و ماعران يک شبه مسلمان و ريش دار و چادری شده ای که  از آغاز انقلاب تا آن زمان ، به عنوان  متوليان حوزه ی "هنر" بعد از انقلاب ، با دادن تعاريف شتر مرغ گاو پلنگی  برای "هنر اسلامی"، راه را بر هرنوعی ديگراز "هنر" بستنه بودند به غير از آن هنری که خودشان می "توانستند و می فهميدند!" و حالا، به ناگهان،  فرصت پيش آمده را غنيمت شمرده بودند که  ريش تراشی و حجاب برداری و  تمسخر ودهن کجی به شعائر سنتی ، مذهبی و ملی را  دم دست ترين و ارزان ترين وسيله ای قرار بدهند برای  رسيدن به جوايز خارجی مندر آوردی درعرصه های بين المللی و در داخل هم،  با تغذيه از ندانم کاری های  سياست سازان  فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی،  عرصه های  فرهنگ و هنر ايران را چنان آلوده به جهالت های فرهنگی و هنری ضد ايرانی  کنند که  نه تنها جائی برای ابراز وجود آثار فرهنگی و هنری اصيل  ايرانی  "انديشنده" ی اين عرصه ها  باقی نماند، بلکه کار به جائی برسد که همان توليد کنندگان  کالاهای جاهلانه ی فرهنگی و هنری  ضد ايرانی اين چهل وچند سال، برای  جنگ با آثار "انديشنده"،  شمشيرهای  متحجرانه شان را از روببندند و انگار نه انگار که آن انديشه ی ناسالم و بيماری که مثل خوره به جان هويت  ملی و مذهبی  افتاد و آن  قيچی سانسور " منافقت و مخاعدت"ی  که هنر "ملی" و "مذهبی" را برای رسيدن به منافع شخصی خودش، به نام دفاع از"اسلام" و ضديت با" اسلام" در طول اين چهل و چند سال، تکه تکه و نابودکرده است، خود آنها بوده اند!