چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۹۷
نوزائی – خواهی و نخواهی!-
عجب
آدم های دغل و دو دوزه بازی هستيم، ما؟!
.............................
نمی
گوئيم، اما مشکل را در " اداره ی کل هنرهای نمايشی" می دانيم؛ آنهم، نه
در کل آن، بلکه در آن واژه ی "نمايشی" می دانيم که از پس، اداره کل هنرها، آمده است که
اگر نيامده بود و به جای آن، واژه ی "تاتر" آمده بود، امروز، به جای اداره
ی کل هنرهای نمايشی، می گفتيم، "اداره ی کل هنرهای تاتری" و به تبع آن،
به جمهوری اسلامی ايران هم می گفتيم، "جمهوری آمريکروپائی ايران " و چون خودمان آمريکروپائی شده بوديم، ديگر برای آمريکائی
و اروپائی شدن، نه تنها نيازی به منت کشی آمريکائی ها و اروپائی ها را نداشتيم ، بلکه کشورهائی مثل
عراق، سوريه و افغانستان و يمن و فلسطِين و ديگر اقمار ايران آمريکروپائی شده مان، برای آمريکائی واروپائی شدن، بايد منت کش ايران آمريکروپائی شده آنها می شده
بودند! چرا؟! چون که تاريخ پيش از اروپائی
شدنمان نشان میداد که ما، قبل از
انقلاب، رابطه های بسيار دوستانه و حتی می
شود گفت بسيار خواهرانه و برادرانه ای با آروپائيان و آمريکائيان برقرار کرده بوده
ايم و به طوری که آنها می آمده اند به جشن هنر ما و ما
، هيچ و پوچنويس و پوشچگرا می شده بوده ايم و می کاشته ايم و آنها می خورده اند و می
رفته اند و حقيقتا داشته ايم مدرن می شده ايم ما ضد انقلابی ها که نگذاشته ايد شما
انقلابی ها و... به جايش ، فريادزنان، شعار " "نه شرقی، نه غربی؛
استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را گذاشته ايد در کاسه ی پدران و مادران و
شايد هم در کاسه ی خود ما!
و از
آنجائی که من در انقلابيگری شما و ضد انقلابيگری آنها، حضور نداشته ام و سواد
اسلامی و سياسی لازم را برای ورود به دلايل جنگ و دعواهای فی مابين شما و... اما و
اگرهای "انقلاب" و نفی و يا
اثبات دو واژه ی "جمهوری و
اسلامی" شعار بالا را ندارم و در ضمن، ممکن است خواننده ی محترم هم، نسبت به آن
دو واژه ، اما و اگرها و نفی و اثبات های خودش را داشته باشد، پس عاقلانه تر،
منطقی تر و منصفانه تر و... در نتيجه، زيباتر می بينم که فقط به همان بخش" نه
شرقی، نه غربی، استقلال، آزادی" شعار ، بعلاوه ی "ايران" بپردازم که همه ی ما
ايرانی های وطن دوست در مورد آن هم عقيده هستيم و آنوقت، نتيجه بگيرم که "
اداره ی کل هنرهای نمايشی ايران" به تبع و در پی فلسفسه ی وجودی همان شعار
انقلابی بالا که ما همه – از جمله، مديران و همه ی دست اندرکاران هنرهای نمايشی،
همچنين تاترکارهای وطن دوست - ، از همان آغاز پس از انقلاب و تا اکنون نسبت به آن،
باور مشترکی داشته ايم و هنوز هم داريم و
اگر اين چنين باشد انشالله؛ پس، اشکال کار در کجاست؟! و اين همه نارضايتی برای
چيست ؟!و چرا ما، هنوز هم پس از چهل سال، " اداره ی کل هنرهای نمايشی "
را " اداره ی کل هنرهای تاتر" می پنداريم و فيلمان ياد سالهای پيشاب انقلاب می کند و چون امکان و توانائی نفی روشن و رو در روی
" اداره کل هنرهای نمايشی" را در خود نمی بيينيم، با عزم گل آلود کردن
آب و مشکل تراشی برای "حوزه ی نمايش" ايرانی، منافقانه ( در لباس
پيشکسوتی و استادی، به دیدن بینوایان می رويم و آن را بهترین اجرا می خوانيم، اما با روزنامه ها که مصاحبه می کنيم، همان اجرا را انحراف جریان "تاتر" می ناميم و
بعد، سندی منتشر می شود که همين خود ما
بوده ايم که پای نشان درجه یک فلان شخص انقلابی
را امضا کرده ايم و بعدتر، خبر می رسد که در
لیست کمک های بنیاد رودکی، پول کلانی برای
اجرا گرفته ايم! و همين ما ها، عضو خانواده ای هستيم که از آن به خانواده "تئاتر"
یاد می شود؛ جمعی محدود که برای هم، کارآفرینی و وام آفرینی و اجرا آفرينی و داوری
کردن درست می کنيم و .... ) آنوقت، با اين رفتارمان، کاری می کنيم که آدم با خودش
آرزو کند که ای کاش "خانه تأتر"
به عنوان اعتراض به چنان رفتار منافقانه ای هم که شده است :
اولا،
، آن عده ای را که در لباس پيشکسوتی و استادی وظاهرا به دفاع از خانه و خانواده ی
تأتر، اما در باطن با عزم گل آلود کردن آب و مشکل تراشی برای "حوزه ی
نمايش" ايرانی، به ديدن " اجرای بينوايان رفته اند، شناسائی و به ديگر
اعضای خانه و خانواده ی نمايش، معرفی کند.
ثانيا، تا هنوز خيلی دير نشده است، به اصل خود بازگردد
و نام خودش را از "خانه تأتر" به " خانه نمايش" تغيير دهد،
شايد که ديگر اعضای بيرون زده از خانه، به خانه بازگردند.
ثالثا،
حالا که در ايران دارد کم کم ، کمبود و قدر نمايش نامه و نمايشنامه نويسی خوب؛ خوب
فهميده می شود، زيبا است که آن خانه نمايش – آن خانه ی تاتربه اصل خود بازگشته -،
اگر نگوئيم اصل توجه را، بلکه اولويت توجه را از نظر فراهم کردن مکان و فضای مناسب
در ساختمان جديد، نسبت به نمايش نامه نويسان مبذول دارد.
رابعا،
وحالا که " خانه تاتر" سر انجام، پس از يک عمر اکثرا، آويزان و وابسته
بودن بی نتيجه به " تاتر" و متون ترجمه شده ی خارجی، به اصل خود،
يعنی" نمايش" بازگشته است، بنابراين ديگر مانعی برای پيوستن و جذب شدن
درساختار اداری "اداره ی کل هنرهای نمايشی" ايران وجود ندارد و و با اين حرکت وطن دوستانه ی زيبا، معقول، منطقی و منصفانه به
گمان من، می تواند پيش انديشی کند و وسيله خيری بشود برای کمک به نوزائی – خواهی و
نخواهی! - فرهنگی ، دينی و هنری عظيمی که ايران امروز ما، آبستن آن است، انشالله!