پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۸
"عقده" ها و "عقيده" ها
"عقده" ها و "عقيده" ها
ما همه
، بخصوص متخصصين مان در حوزه های" دينی، علمی ، هنری ، صنعتی، سياسی
، تجاری و..." بايد حواسمان جمع باشد
که اگر می خواهيم با توجه به دانش و تخصص مان ، نسبت به جهان پيرامونمان درصورت نداشتن قدرت، اظهارعقيده
و در صورت داشتن قدرت، اعمال عقيده کنيم، مبادا آبشخور ريشه های آن اظهارنظر و يا
اعمال عقيده ، عقده های سرکوفته ی اظهار و يا اعمال نشده ی ما باشد!
رسيدن به عقيده ، در مورد پديده های پيرامون، بستگی به دانش و تجربه ای دارد که در باره ی آن
پديده ها، از راه ديدن ، شنيدن و خواندن کسب می کنيم. به طور مثال وقتی ميان
"ما"، نامی از "آنها "به ميان می آيد ، تصويری در ذهن ما نسبت
به آنها ظاهر می شود که عکس العمل مان نسبت به آن تصوير ظاهر شده در ذهن، می تواند
مثبت، منفی و يا بی تفاوت باشد. منفی و مثبت و بی تفاوت بودن عکس العمل ما هم، بستگی
به داوری و قضاوتی دارد که از پيش، در آرشيو ذهن ما نسبت به آنها موجود است که آنهم از طريق شاخص
های زير به وجود آمده است:
شاخص اول: تجربه ی شخصی ما از بودن با آنها.
شاخص دوم: شنيدن از زبان ديگرانی که تجربه
ی بودن با آنها را از نزديک داشته اند.
شاخص سوم: مطالعه ی اسنادی که ديگران با
يقين و يا با حدس و گمان در مورد آنها
گفته اند و يا نوشته اند.
اگرچه، غيبت هرکدام از اين سه شاخص بالا، ما
را از داوری درست در مورد آنها باز می دارد، اما حضور هر سه تای آن شاخص ها هم معلوم نيست که داوری درست را نسبت به آنها تضمين
کند!، چرا؟!! چون،:
الف: تجربه ی شخصی هر کدام از ما، در مورد آنها به
شاخص های زمان و مکان و موقعيت های خاصی بستگی پيدا می کند که می توانند با هم
متفاوت باشند.
ب: چون، شنيده های هرکدام از ما، در باره ی آنها بستگی پيدا می کند به اين که از چه
کسانی شنيده ايم.
ج: چون، مطالعات هر کدام از ما، در
باره ی آنها بستگی پيدا می کند به نوع نوشته ها و کتاب هائی که خوانده ايم و نويسندگان آن کتاب ها و نوشته
ها، با چه انگيزه ای دست به نوشتن آن زده اند.
و اگر تجربه های شخصی ويا شنيده ها و
خوانده های ما، در باره ی آنها ، از پيش داوری های مثبت و منفی هم خالی باشد،
تازه ،داوری نهائی ما، بستگی پيدا می کند به اينکه بخواهيم آن داوری را
از درون فيلتر چه نوع عقيده ای عبور بدهيم و پس از آن، داوری مثبت و منفی ما
در مورد آنها ، چه تاثيری در باره ی منافع
مادی و معنوی زندگی خود شخص ما، آشنايان سببی و نسبی ما ، خودی ها و در مواردی هم
نخودی های ما دارد.
مثلا، اگر به جای آنها، بگذاريم " فرهنگ و
هنرغرب" وآن را برای ارزشگذاری های
مثبت و منفی و نهايتا اظهار عقيده:
الف : بسپاريم به متخصصين " بودائی، زرتشتی، کليمی، مسيحی، مسلمان،
شيعه، سنی، کمونيست سوسياليست و... " .
ب: بسپاريم به متخصصين " آمريکائی، اروپائی، روسی ، چينی،
خاورميانه ای، عراقی، پاکستانی، لبنانی، فلسطِنی ، اسرائيلی، عربستان سعودی، افغانستانی،
ترکيه ای و...." .
ج: بسپاريم به متخصصين " چپ ، راست، ملی، مذهبی و....."
خودمان.
د: بسپاريم به من، به تو، به او . به ما، به شما وبه ايشان.
آنوقت خواهيم ديد که ضريب بار" مثبت و منفی" آن اظهار عقيده ها بستگی به مليت ها، گروه ها و افراد
متفاوت ، دارای ضرايب متفاوت و گاهی هم متضاد خواهد شد.
حالا،
اگر همين ضرايب داوری های متفاوت را که پس ازعبور از فيلترهای اعتقادی
گوناگون به دست آورده ايم، وارد يک دستگاه فرضی
" عقده " ياب کنيم ، با کمال تعجب خواهيم ديد که آن
دستگاه، دارد به ما نشان می دهد که مثلا ،
"نود وپنج درصد" از محتوای ضرايب بدست آمده ی "مثبت يا منفی"، متاثر از" عقده" های مادی و معنوی داوران مورد انتخاب ما در مورد" آنها" بوده است که آگاهانه و نا آگاهانه، به پديده ی
مورد تحقيق نسبت داده شده است . و اگر از آن دستگاه عقده ياب بخواهيم که صورت ريز
انواع عقده های تاثير گذار بر عقيده های
"داوران " را به ما نشان بدهد،
با اقلام رنگارنگ و ريز و درشت عقده های معنوی و مادی ای رو به رو خواهيم شد که - محض خنده – ، تعدادی ازعمده ترين آنها را در اينجا
می آورم:
عقده ی طبقاتی .
عقده ی مليتی.
عقده ی قومی
عقده ی عقيدتی.
عقده ی نژادی.
عقده ی جنسی.
عقده ی فلسفی.
عقده ی صنعتی.
عقده ی تکنولوژی.
عقده ی انقلابی، ضد انقلابی.
عقده ی پوزسيونی، اپوزسيونی.
عقده ی خود بزرگ بينی.
عقده ی خود کم بينی.
عقده ی نياز.، عقده ی بی نيازی. عقده ی ترس،عقده
ی نترسی. عقده ی از اسب قدرت مادی و معنوی
افتادگی، عقده ی سواراسب قدرت مادی و معنوی شدگی. عقده ی از باد آوردگی، عقد ه ی بر باد رفتگی. عقده ی
تازه به دوران رسيدگی، عقده ی تازه از دوران رفتگی. عقده ی از پله های قدرت
بالارفتگی،عقده ی از پله های قدرت فروافتادگی. عقده ی شهری. عقده دهاتی . عقده ی
ماشين شاسی بلند داشتگی، عقده ی ماشين شاسی بلند نداشتگی. عقده ی با سوادی، عقده ی
بی سوادی.عقده ی دکترا داشتگی، عقده ی دکترا نداشتگی. عقده ی مشهور بودگی، عقده مشهور نبودگی. عقده ی محبوب بودگی، عقده ی محبوب نبودگی. عقده
ی خود کوچک بينی، عقده ی خود بزرگ بينی. عقده ی چاقی، لاغری. قد بلندی، قد کوتاهی. زشتی، زيبائی. عقده ی زن نبودگی،
عقده ی مردنبودگی . عقده ی به زير چادر رفتگی، عقده ی از چادر بيرون آمدگی. عقده ی
بی همسری، عقده ی با همسری. عقده ی بی
فرزندی، عقده ی پرفرزندی. عقده ی ايرانی داخل کشوری، عقده ی ايرانی خارج
کشوری ، عقده ی دوتابعيتی، عقده ی يک تابعيتی. عقده ی اهل معامله بودن، عقده
ی اهل معامله نبودن و ... هزاران عقده ی
سرکوفته و در کوفته ی مچلی و هچلی و کچلی مادی و معنوی دل بهم زن و تهوع برانگيز ديگری
که خودتان می توانيد بر اين ليست بيفزائيد؛ عقده هائی که مانند صفات وراثتی، درون " ژن "
های ما انسان ها، نهفته اند و منتظر فراهم شدن شرايطی - فرصتی يا قدرتی! - تا بارز
شوند و ازقوه به فعل درآيند و از ما، عالم و دين دار و هنرمند و سياست مدار و رئيس
و مدير و کارگر و کارفرما و عالم و زاهد و
صوفی و عارف و شاهد و شهيد و ...بسازند، برای ساختن و آباد کردن خودمان ، خانواده مان،
وابستگان سببی و نسبی مان، آشنايان و دوستانمان ، محله مان، روستايمان، شهرمان،
استانمان و سرزمين عزيزمان ايران و جهان و طبيعت و زمين و زمان و... يا همچون چنگيزخانيان
مغولی، هيتلری، استالينی، داعشی و جولاشگائی عقده مند ، زير لوای پرچمی عقيدتی –
فرقی نمی کند چه رنگی- ، بيفتيم به جان عزيز خودمان، خانواده مان، وابستگان سببی و
نسبی مان، آشنايان و دوستانمان، روستايمان، محله مان، شهرمان، استانمان و سرزمين
عزيزمان ايران و جهان و طبيعت و زمين و زمان و... هر آنچه را که غير شکل و محتوای
باور" ژن، خانواده، مدرسه، جامعه و تاريخ" آورده ی عقده مند ما است،
بترکانيم و ويران کنيم و بسوزانيم!
آه!
آه!
آه!
هيچ عقيده ای؛
هرگز و در هيچ کجای جهان؛
چنان کمر به قتل ما نبسته است که عقده های ما!