دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۸

کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست

"کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست"
خانم ها! آقايان!
فرض بفرمائيد همين سالنی که ما ، برای نجات ايران عزيز، در آن اجتماع کرده ايم،  يکدفعه، آتش بگيرد. عکس العمل  طبيعی ما، از زن و مرد و پير و جوان، اين خواهد بود که  همه با هم به سوی درب خروجی هجوم بيريم. چندتای اول، به راحتی خودمان را به بيرون می رسانيم و بعد به دليل هجوم ديگران، راه خروج بسته می شود و مرحله ی خشن تر تنازع برای بقاء آغاز می شود و عده ای زير و دست و پاها، هلاک می شويم و عده ای هم احتمالا نجات پيدا می کنيم. آيا درست است که  بعدا، آدم هائی را که نجات پيداکرده اند، به دادگاه بکشانند  و بگويند که چرا شماها، به قيمت له  و لورده کردن ديگران، جان سالم بدر برده ايد؟!
خانم ها!  آقايان!
 فرض بفرمائيد که ناگهان، درهمين سالن باز شود و عده ای با تفنگ هايشان بيايند تو وبگويند که به دستور " ايکس" و به قيد قرعه، نصف افراد حاضر در اين سالن بايد به دست نصف ديگر اعدام شوند.  بعد،  ما را به دو گروه " الف" و " ب"  تقسيم کنند و قرعه بکشند وگروهی را که قرعه به نامشان اصابت کرده است، بچينند کنار ديوار و از گروه ديگر بخواهند که گروه اول را اعدام کنند وحکم سرپيچی از دستورهم،  مرگ باشد.  خوب!  آيا درست است کسانی را که   قرعه ی کشتن به نامشان اصابت کرده است  و با کشتن ديگران،  زندگی خودشان را نجات داده اند، به دادگاه بکشانند و بگويند که چرا ازچنان فرمانی اطاعت کرده ايد؟!
خانم ها!  آقايان!
 فرض بفرمائيد که در يک مملکتی انقلاب بشود و جنگ کنترل شده ی تنازع برای بقائی که به طور طبيعی بين بالائی ها و پائينی ها، در جريان بوده است، از کنترل خارج شود و پائينی ها با کمک وسطی ها، خودشان را به آن بالا ها برسانند و پس از پائين راندن بالائی ها، قدرت را به دست بگيرند.  آيا بعد از پيروزی انقلاب، درست است که انقلابيون را به دادگاه بکشانند و بپرسند که چرا انقلابی که برای شما، پيروزی  و به تبع آن،  مقام و ثروت و قدرت به همراه داشته است، برای  شکست خوردگان،  اينهمه مال و مقام و قدرت باخته و کشته و معلول و آواره به جا گذاشته است؟!
خانم ها! آقايان!
 فرض بفرمائيد که ، بعد از همان انقلاب بالا ، همين خود ما  که به دلايل مختلف سببی و نسبی، مخالف آن انقلاب  بوده ايم، يک زمانی  با همديگر، برای پس گرفتن مقام و ثروت و قدرت های از دست رفته مان از انقلاب،  درون سالنی گرد آمده  بوده ايم   که  ناگهان، در سالن  باز شده است و تعدادی  تفنگ به دست وارد شده اند و وتفنگ هايشان را به سوی ما گرفته اند و فرياد زده اند: " ياالله! فورا جواب بدهيد ببينيم اينجا چه می کنيد؟! آيا طرفدار انقلاب هستيد يا ضد انقلاب؟!" و آنوقت،  يکی از ما که  از بقيه مان  زرنگ تر بوده است، دويده است به جلو و گفته است  که: " نخير، قربان! ما ، نه تنها ضد انقلاب نيستيم، بلکه خيلی هم طرفدارانقلابيم ودر اينجا دور هم جمع شده بوديم که ببينيم چه خدمتی می توانيم برای انقلاب انجام دهيم!" و آنوقت،  يکی از آن تفنگ به دست ها که از بقيه شان زرنگ تر  بوده است، يک قدم به جلو گذاشته است و پس از آنکه همه ی ما را از زير نظر گذرانده است،  گفته است: " البته ، ما می دانيم که همه ی شما، تا همين لحظه، ضد انقلاب بوده ايد،  ولی چون حالا از ضد انقلاب بودن خودتان پشيمان شده ايد، شما را می بخشيم، به شرط آنکه واقعا و عملا  به دامن انقلاب بازگرديد و از صميم قلب، به آن خدمت کنيد!". آنوقت، همه ی ما که در ته دلمان ضد انقلاب بوده ايم، دروغی  به آنها گفته ايم: " چشم!"  و از آن لحظه به بعد،   نه تنها به سر کارهايمان برگشته ايم ، بلکه، ،  دراستفاده از مقام و قدرت و ثروت های انقلاب آورده هم ، هم سفره ی انقلاب  شده ايم.  خوب! حالا می شود که ما را محاکمه کنند که چرا در آن زمان، زندگی را بر مردن ترجيح داده ايم و با دروغ گفتن و تظاهر کردن به سر کارهايمان بازگشته ايم و در استفاده از مقام و ثروت و قدرت های انقلاب آورده ، با انقلاب شريک شده ايم؟!
خانم ها! آقايان!
فرض بفرمائيد، پس از بازگشتن به سر کارهايمان، موفق شده باشيم که با دروغ و تظاهر و فرصت طلبی و سازشکاری و هزاران دودوزه بازی و پدرسوختگی و بدبختی و بيچارگی ديگر، در لباس طرفداران اتقلاب درآئيم وبه درون ستون های انقلاب، نفوذ کنيم و تا آنجائی که می توانيم با خوردن " هم از توبره  و هم از آخور"، از مواهب انقلاب استفاده کنيم و بعد که خوب، خونش را مکيديم و برای سرنگون شدن آماده اش کرديم،  ويرانی نهائی اش را، با انعکاس گسترده در وسايل ارتباط جمعی داخل و خارج، به مزايده بگذاريم و بعد هم وارد عمل شويم و چون پيروز شديم، پرچم انقلاب خودمان را به جای پرچم انقلاب کنندگان قبلی  به اهتزاز در آوريم. آيا درست است که پس از پيروزی انقلاب مان،  ما را به دادگاه بکشانند و بپرسند که چرا برای پيروز شدنتان،  دروغ گفته ايد و تظاهر کرده ايد و اينهمه کشته و معلول و آواره روی دست ايران گذاشته ايد؟!
خانم ها! آقايان!
پاسخ های "غير علمی" شما را به سؤالات بالا،  می گذارم بر عهده ی خودتان، اما " پاسخ  علمی" به سؤالات  بالا، "نه" است!
(چرا؟!).
چون، علم  به ما می گويد که زندگی، در اثر يک انفجار آغازين، از درون عقده ای که " هنوز هم نمی دانيم چه"،  برون افکنده شده است!
چون،  علم به ما می گويد که " ذره ای " از بی نهايت ذرات آن عقده،  شده است همين ذره عقده ای که ما، آن را منظومه ی شمسی می ناميم!
چون،  علم به ما  می گويد که  ذره ای از بی نهايت ذرات همين منظومه ی شمسی عقده ای،  شده است همين ذره عقده ای که ما، آن را زمين می ناميم!
چون ، علم به ما می گويد که  اين زمين عقده ای،  در دايره ی عقده مند خودش، چرخيده است و غريده است و خروشيده است و گرديده است و گرييده است و گريه هايش، بخارشده است و بخار، ابر و ابر، باريده است بر خودش، بر جوی ها و جوی بارها و رودها و در ياها و اقيانوس هايش تا به مرور، عقده ی رعد و عقده ی برق و عقده ی نور خورشيد و.....آرام آرام، در طی ميليون ها سال، شده اند چيزی  که ما، آن را  "وجود آلی" می ناميم!
 چون علم به ما می گويد که  آن وجود آلی، پس از گذشتن ميليون ها سال جفتک و پشتک زدن های فرصت طلبانه وگذشتن ازحلقه های مفقوده ی بی شمار تکاملی،  به  موجودی رسيده است که ما، آن را ميمون زرنگ ناميده ايم!
چون علم به ما می گويد که بعد ازميليون ها سال ديگر، نوعی از همان ميمون های زرنگ  که دمش بر اثر گير کردن در تله های  مختلف تکاملی، کوتاه و کوتاه تر شده است و کمرش، راست و راست تر، با فرصت طلبی و سازشکاری، خودش را به چنان درجه ای از تکامل ميمونی رسانده است که از
طرف همنوعانش به زرنگ ترين ميمون مشهور شده است و ...  وای اگر موفق ترين  ما،  درعرصه های"علم، دين، هنر،  تجارت ، سياست و ..." هم،  فرزندان خلف همان "زرنگترين ميمون" ها باشيم که با همان زرنگی و فرصت  طلبی و سازشکاری  ذاتی به ارث رسيده از اجدادمان، توانسته ايم  درتنازع  برای بقای حاکم  بر فضای اجتماعی پس از انقلاب - در داخل يا خارج  ايرن- و تبديل شدنمان به اينی که اکنون هستيم،  پيروز شويم!
دی شيخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند: يافت می نشود، گشته ايم ما
گفت: آنکه يافت می نشود، آنم آرزو است