پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۶
آيا هنر مندان، بافته ای جداتافته تر از مردم هستند؟! آيا هنر مندان، بافته ای جداتافته تر از مردم هستند؟!آيا هنر مندان، بافته ای جداتافته تر از مردم هستند؟!
حتی اگر همه ی ما
دست اندرکاران هنر " در اينجا هنر نمايش -تئاتر- مورد نظر است" عرضه ی
انجام خيلی از کارهای ديگر را می داشته ايم، اما به دليل وفوراستعداد و علاقه فراوان، سر انجام با تصميمی آگاهانه، عاشقانه و
عامدانه هم در کنکور ورودی دانشکده ی تئاتر شرکت کرده باشيم و با نمره ی بسيار بالائی هم به آنجا راه پيداکرده باشيم بعد هم موفق به اخد مدارک ليسانس، فوق ليسانس و دکترا و پرفوسورا"!!!"
شده باشيم و انبوهی از تجربه های رنگارنگ و جوايز گوناگون از فستيوال های داخل و
خارج هم در پرونده ی کاری مان ثبت شده باشد، اما هيچکدام از آنها، نه تنها انسان
های صنف ما را بيشتر از انسان های ديگر اصناف ، در زندگی شخصی مان ، ازبيماری خود بزرگ
بینی، غرور، خشونت و ارتکاب به جرم و جنايت بازنمی دارد، بلکه ممکن است بی آنکه در
زندگی های شخصی مان دست به ارتکاب جرم و جنايتی زده باشيم، در زندگی هنری مان با
" نوشتن يا انتخاب يک نمايشنامه ی داخلی يا خارجی، کارگردانی يک نمايشنامه داخلی يا خارجی، بازی در يک نمايشنامه
داخلی يا خارجی و..." آگاه يا نا آگاه، در صحنه ی مملکت، در نقش رفيق و دلسوز
مردم ظاهر شده باشيم، اما هدف دشمن های ريز و درشت داخلی و خارجی مردم را پيش برده
باشيم و... ندانيم که آلودگی اخلاقی فضيلت کش امروز"هوا"ی هنردر ايران، همچون
آلودگی آدم کش هوای امروز ايران – بخصوص هوای تهران- از آلودگی "هوا" های نفسانی
همه ی ما ايرانيان، از جمله هنرمندان – بخصوص هنرمندان تهران- امروز و ديروزاست.
از آنجائی که آلودگی
"هوا" ی هنری ايران از طريق "هوا"های
نفسانی هنرمندان ايرانی همچون آلودگی هوای ايران، در طول گذر سالها، به صورتی نامرئی
و به آهستگی صورت گرفته است، ممکن است که تنفس کنندگان در زير چتر چنان هوائی، به
علت آلوده شدن های "نرم" متوجه ی انباشته شدن نرمک نرمک آن سم کشنده و
علائم بيرونی آن که همين وضع نامتعارف فلاکت بار هنر در ايران، از جمله هنرنمايش"تئاتر" است، نشده باشند و يا متوجه شده باشند، ولی يا به
دليل اثرگذاری آن سم کشنده به وضعيت بی حسی و گيجی و بی تفاوتی دچار شده باشند و...
يا مثل مسئولين و مسببين آلودگی هوای تهران، از ترس آنکه پای خودشان به ميان آيد و
منافع انقلاب آورده شان از ميان برود، جلو هر طرح و برنامه ی آسيب شناسانه ی جدی
را سد کنند و با به ميان آوردن بحث های
حاشيه ای و شخصی از ادامه يافتن آن آسيب شناسی جدی جلوگيری کنند. اما، علی رغم همه
ی اين پرده پوشی ها، سر انجام روزی خواهد رسيد که مردم ايران، ازسمی بودن هوای
آلوده ی جغرافيايی و صنفی و تبعات مرگ زا و دلخراش آن به جان آيند و بدون پی بردن به نقش اصلی
"هوا" های نفسانی فردی خودشان
در به وجود آوردن اين "هوا" ی آلوده ی جمعی، با گذاشتن تقصير ها بر شانه ی يک شخص، گروه،
جناح و...، حول محور احساسات "نفرت از"، با هم متحد شوند، به حرکت در
آيند و ...با وزيدن و همسو شدن بادهای نفاق منطقه ای با مسير حرکت آنها، باز، همان بشود که
در انقلاب بهمن 1357 شد و باز، روشنفکران – از جمله هنرمندان- پيش تاز و پيش مرگ
مردم، گيج و ويج و انگشت به دهان بخواهند به صفوف مردم بپيوندند و مردم نپذيرندشان!
پس، لازم است که
روشنفکران و بخصوص هنرمندان، بر اسان همان وظيفه ی تاريخی که برای خودشان قائل
هستند، در وحله ی اول، اصناف روشنفکری –
از جمله هنرمندان رشته های مختلف هنری - را دعوت به باز تعريف " روشنفکری"
و"هنر" از نگاه فرهنگ ايرانی کنند. و آنگاه، مسئوليت روشنفکری وهنرمندی و جايگاه
اجتماعی آنها را، از طريق "خود"
شناسی و کالبد شکافی نقش مؤثری که"هوا" های نفسانی آنها می تواند در
آلوده کردن "هوا و فضای" روشنفکری و هنری ايران داشته باشد، به آنها به
نمايانند!
در مرحله ی دوم، رفتن به سوی مردم و گفتگوی با آنها در
باره ی تعريفی که خود روشنفکران و هنرمندان از طريق نگاه فرهنگ ايرانی به پديده ی
"روشنفکری" ،" هنر" و جايگاه هنرمند رسيده اند و نيز روشن کردن حد مسئوليت ونقش
مؤثری که"هوا" های نفسانی خود مردم می تواند در آلوده کردن هوا و فضا و اخلاق و سبک زندگی نسل جوان اکنون و آينده داشته باشد!
در مرحله سوم: نقد قوه مقننه.
در مرحله چهارم:
نقد قوه ی قضائيه.
در مرحله پنجم:
نقد قوه ی مجريه.
و اگر به همه ی
اين پيشنهاداتی که در بالا آمد، عمل شود:
اولا، هيچ اهل هنری – بخصوص هنر نمايش"
تئاتر" بيکار نخواهد ماند.
ثانيا، کار هيچ هنرمندی متوقف و يا سانسور
نخواهد شد.
ثالثا، مرز ميان تئاتر دولتی، مردمی و خصوصی و
پولدار و فقير فروخواهد ريخت.
رابعا، با
اتحادی که به اين طريق ميان مردم و روشنفکر و هنرمندانشان به وجود خواهد آمد،
هواهای نفسانی قوه ی مقننه، قضائيه و مجريه هم فروکش خواهدکرد و کارشان را به نحو
احسن انجام خواهند داد و ... در نتيجه، نه تنها، وضع مردم و روشنفکرها و هنرمندان
هم انديش، خوب خواهد شد بلکه دگرانديش ها هم، اجازه طرح انديشه های خودشان را
خواهند داشت و آنوقت، هم اعصاب کارگردانان برای تحمل هر عکس العمل غير جذابی
از طرف تماشاچی آماده خواهد بود و هم اعصاب تماشاگران برای ديدن هر نوع اجرای غير
جذابی و... آنوقت، همه ی قلم زنان اين عرصه هم وقت خواهيم داشت که
راجع به مباحث بنيادی تری قلم بزنيم و گفتگو کنيم.