"کلام شصت و پنجم ازحکایت قفس"
" رابطه ملا نصرالدین و شرکت جولاشگا!"
....از ملا نصرالدین پرسیدند به نظر شما، وسط
زمين کجاست؟ ملا، فورن جواب داد که : همين
جائی که من ايستاده ام! می گوئی نه، برو مترش کن .اگرچه من اطلاع ندارم که غرض
سؤال کننده از طرح چنان سؤالی چه بوده است و دادن چنان پاسخی آيا از سر سادگی و يا
از سر زرنگی ملا، بوده است! اما احساس می کنم که درگفتگوی فی مابين آنها، بايد
چيزی غير از رسيدن به حقيقت و واقعيت مورد ادعايشان مطرح بوده باشد و می خواهم عرض
کنم که به گمان من، هم آن دعواهای زمان
ماضی با ملا و هم دعواهای زمان حال، با ملا، نه بر سر"لحاف ملا" بلکه بر
سر "جای" ملا بوده است و هنوز هم هست!
آن روز، بر سر آن "جائی"
بوده است که ملا آنجا ايستاده بوده است ومی گفته است که آنجا، وسط زمين است و
امروز دعوا ها برسرهمین کره ی زمین است که ملا
میگوید اینجا - مرکز جهان-
است و.... "
( بنابراين، می خواهيد بفرمائيد که همه دعواهای امروز جهان حول
محورملاهای یهودی، مسیحی و مسلمان و ملاهای دیگر ادیانی می چرخد که ...).
( جناب! اين چندمين باراست که می پرید وسط
صحبت ایشان! قرارشد که بعد از سخنرانی....).
( خانم عزيز! منظوربنده از قطع کلام
ايشان اين است که می خواهم سؤال کنم که چطور می شود، يک ملای یهودی که خودش از
آوارگان است، برود و در سرمايه گذاری و طرح و اجرای پروژه های شرکت جولاشگا
شرکت که هدفش نابودی سيستماتيک آوارگان است؟!).
( شما چرا یکدفعه پای ملای یهودی را به میان کشیدید! ایشان کی از
آواره و آوارگی و اینطور چیزها حرف زدند؟! )
(پیش کشیدند! پیش کشیدند آقا! قبلا پیش کشیدند! در اول سخنرانی شان
پیش کشیدند! جنابعالی یا هنوز تشریف نیاورده بودید و یا بوده اید و حرف های ایشان
را شنیده اید و حالا دارید به دلیلی کتمان می کنید!)
( من کتمان می کنیم؟! من؟! به چه دلیل باید کتمان کنم ؟! )
(دلیلش ، دیگر به خودتان مربوط است. اما، هرچه باشد....)
( اشکالی ندارد خانم! اجازه بفرمائید که ایشان حرفشان را بفرمایند!
بفرمائید قربان. بفرمائید. سؤالتان را بفرمائید!)
( سؤال بنده این است که چطور می شود، يک آخوند یا ملا و یا هرمتخصص
دینی و علمی و غیره که خودش از آوارگان است، برود و در سرمايه گذاری و طرح و اجرای
پروژه هائی شرکت کند که هدفش نابودی سيستماتيک
آوارگان است؟!......).
( مگر در جنگ جهانی دوم، توی نابودکردن سيستماتيک جهودا، حتی خاخام
هائی نبودند که با آلمانی ها، همکاری می کردند؟!).
( این ربطی به یهودی بودن و خاخام بودن آنها
نداشت. مگر، آن اروپائی هائی که وقتی کشورشان به دست آلمانی افتاد، به هردلیل
خیانت کردند، به دلیل یهودی بودن و یا مسیحی بودن و مسلمان بودنشان بود؟! چرا
روشنفکرها وکمونیست ها را نمی گوئید که در نابود کردن کمونیست ها و روشنفکرها با
آلمانی ها همکاری می کردند و.....)
( لطفا، چندتا از آن کمونیست ها و روشنفکرهاشان را نام ببرید!)
(اسم؟! بسیارخوب! مارکس! مگر مارکس روشنفکرنبود؟! مگر سياسی
نبود؟! مگه فيلسوف.....).
( مارکس جهود بود و تازه، مارکس، قبل از جنگ جهانی دوم، عمرشو داده
بود به شما!).
( حالا، مارکس به کنار. توی جنگ دوم جهانی،
اون آخونده، کی بود که قرآن و پرچم ايرانو برای هیتلر فرستاده بود؟!).
( خب! برای همینه که حالا جهودا دارند از
مسلمونای دنیا انتقام می گیرند! آنهم به شکل سیستماتیک!)
( فقط نابودکردن سيستماتيک مسلمان ها نيست، بلکه نابودکردن هرکس و هر
چيزی است که بخواهد مانع انجام پروژه های شرکت جولاشکا......).
(دوست عزيز! اولین قربانی های تاریخی شرکت
جولاشگا، خود همین یهودی ها بوده اند!)
(بعله! ولی، از میان شرکای اولیه شرکت جولاشگا هم ، تعداد زیادی شون،
یهودی بودند!)
( شرکت جولاشگا، یه شرکت بین المللی است که از همه جای دنیا، توش
شریکند! از یهودی گرفته تا مسیحی تا مسلمون و آمریکایی و اروپائی و غیره!)
(یه شرکت دموکراتیکی است که ....)
( شما، به ريختن بمب روی سر مردم، می گوئيد، دموکراسی؟!).
( شما، به بن لادن و دارو دسته وحشی و ضد
تمدن و خونخوار جنايتکار او که ازدرون اعماق سياه
تاریخ .....).
(توهین نکن خانم!)
(منظور ايشان به شما نیست!)
( آقايان! خانم ها! آقايان! خواهش می کنم!
خواهش می کنم اگر بحثی داريد بگذاريد برای بعد از سخنرانی و......).
( خانم محترم! چرا تهمت می زنيد؟! اصلن،
ايشان کی و کجا صحبت از روشنفکرو جهود و مسلمان و مسيحی کردند. ايشان دارند در
باره تاريخچه ی شرکت جولاشکا و متخصصين.....)
( مگه يه متخصص، روشنفکر نيست؟!).
( روی سخن من، با آن خانم است، نه با شما!).
( ايشون، خانم بنده هستند، فرمايشی بود؟!).
( شما، شوهر ايشان هستيد، وکيل ايشان که
نيستيد! هستيد؟!).
(آقايون!..... خانم ها!..... خواهش می
کنم!.... ).
( يک خانم که بيشتر نيست آقا! چرا پای خانم
های ديگر را به ميان می کشيد؟!).
( بسيار خوب!..... خانم محترم!....و آقايان
محترم!.......خواهش می کنم، احترام جلسه را......).
(... اصلن ، ایشان چکاره ی این مملکت است که
هی می پرد وسط صحبت های این سخنران محترم! روشنفکراست؟! متخصص است؟! سياسی است؟!
چی هست که هی می پرد وسط صحبت های اين بابا وو هی اظهار عقيده ی بيخودی ميکند؟!).
( اظهارعقيده ی بی خودی نمی کند ایشان! حرف
ایشان اين است که این سخنران با اين
تزهائی که ارائه می دهد، غير مستقيم دارد به همه ی روشنفکران و سياسيون و متخصصين
و..... ).
(آقای محترم! من، به عنوان يک زن و به عنوان
يک شنونده ی اين سخنرانی، اگرچه گفتار و رفتار اين خانم را رد نمی کنم، اما
می خواهم عرض کنم که در اين به قول شما تزها، تا اين لحظه، نه تنها به متخصصين و و
روشنفکران و اهل سياست، توهينی نشده است، بلکه......).
( خوب! حالا که دوتا خانم وارد بحث شده اند،
می توانم بگويم خانم ها و آقايان!.... خانم ها!
آقايان!...).
( من، کاری به اين تز و مز و اينجور چيزها
ندارم. فقط، اينو ميدونم که اگه همين امروز، مرزهای کشورهارو وردارن، يک
نفر، تو کشورهای کمونيستی و اسلامی، نميمونه. همه، راه ميفتن به طرف اروپا و
آمريکا! چرا؟!).
(خب، البته، اين قضيه، تنها مربوط به کشورهای
اسلامی و کمونيستی هم نيست. اصولن، انسان به دنبال رفاه و....).
(رفاه به چه قیمتی؟!)
(البته، فقط مسئله ی رفاه اقتصادی هم
نيست ها! آزادی هم هست. مردم می خواهند آزاد باشند. خب! توی اروپا و آمريکا، آزادی
هست. عيسی به دينش و موسی هم به دينش! غير اينه؟ فکر ميکنی برای چی، ساليانه،
اينهمه نيروی تحصيل کرده ی جوون، از ايران ميزنه بيرون! برای چی؟!ها؟!).
(البته، امنيت هم، چيز کوچکی نيست ها! پول و
آزادی داشته باشی، ولی اگر امنيت......).
(خانم
ها آقايان!.... خانم ها! آقايان!... اگر اجازه بفرمائید ادامه بدهم و اگرنه رفع زحمت کنم!)
( خانم ها!.... آقايان!.... خانم ها! آقايان لطفا، ساکت! جناب سخنران
! خواهش می کنم ... بفرمائید! .. بفرمائید.... می بخشید که یک کمی شلوغ و پلوغ شد!
بفرمائید سخنرانی تان را ادامه بدهید! .....بفرمائید!)
(بلی. داشتم عرض می کردم که
اطلاعات به دست آمده........ راجع به گذشته های شرکت جولاشکا........،
بناشده برحدس و گمان است و.... فاقد جان تاريخی..... تا........ آن زمان..... که
در سرتاسر.... جهان، اقدام.... به خريد خاک قبرستان های قديمی می کند و از آن لحظه
به بعد، تاريخش، می شود تاريخی جاندار و هدفمند! قراردادی که بين شرکت
جولاشکا و صاحبان قبرها، بسته می شود، قراردادی است ظاهرن، بسيار ساده که بر
اساساس آن، شرکت جولاشکا، در ازای در اختيارگرفتن زمين قبرستان قديمی و استخراج
خاک آن، اولن، مبلغی به صاحبان قبور بپردازد و ثانين، به جای قبرستان قديمی،
قبرستان جديدی احداث کند و ثالثن، برای صاحبان قبور و فرزندان و وابستگان سببی و
نسبی آن ها، بنابرتوانائی هاشان، در مناطق زير پوشش شرکت، ايجاد کارکند. درعوض،
طرف ديگر قرارداد که صاحبان قبور باشند، موظف می شوند که اولن، مدارکی ارائه دهند
که ارتباط سببی و يا نسبی آنها را با مرده ی در گور خوابيده، اثبات کند و ثانين،
مشخصات روانی، جسمی و اعتقادی خودشان و هفت پشت پدری و مادريشان را، در اختيار
شرکت قراردهند! زمانی از بستن قرارداد فی ما بين شرکت و مدعيان مالکيت قبرها نمی
گذرد که مدعيان جديدی برای بستن قرارداد، به سوی شرکت سرازير می شوند و شرکت هم با
توجه به قراردادهای بسته شده، آن ها را به مدعيان قبلی ارجاع می دهد و در آن زمان
است که جنگ مدعيان قديم و مدعيان جديد، بر سر مالکيت قبرها، آغاز می شود! مدعيانی
که با نسبت حرام زادگی به يکديگر، تلاش می کنند که ديگر مدعيان را از ميدان بدر
کنند تا خود به تنهائی، وارث بلامعارض مزايای حاصله، از فروش قبرها باشند! جنگ
آغاز شده، روز به روز، شعله ورتر می شود و سال ها طول می کشد تا به صلح بينجامد؛
جنگی که نتيجه اش می شود ميليون ها انسان کشته و معلول و آواره! پس از پايان جنگ،
به دستور شرکت، کشته ها را در قبرستان های جديد، دفن می کنند و ملقبشان می کنند به
لقب " قهرمانان هميشه جاويد!) با معلولان چه می کنند؟ معلولان را هم در همان
قبرستان های جديد، به کار می گمارند و ملقبشان می کنند به " قهرمانان
جاويد" با آوارگان، چه می کنند؟ نوبت
به آوارگان که می رسد، قضيه کمی پيچيده می شود!
چطور؟! اينطور که شرکت جولاشکا، برای استخراج خاک قبرستان های
قديمی.......).
( منظورتان از استخراج خاک قبرستان های
قديمی، استخراج معادن است؟).
(خودتان چه فکر می کنيد؟).
(مسابقه ی بيست سؤالی است؟).
( خير. جدول حروف متقاطع است، اما برای آنکه
به رسم مسابقات بيست سؤالی، به شما کمکی کرده باشم، اگر قرارشد که قبرستان
های قديمی را، نمادی از معادن، در نظر بگيريد، مبادا معدن را، تنها در
حوزه ی تاريخ و جغرافيای " ماده"، به حساب بياوريد و از بررسی معادن
"معنوی" که آبشخورشان، از حوزه های تاريخ و جغرافيای " ادیان و مذاهب"
تأمین می شود، غافل شويد!اجازه می
فرمائيد، به سخنم ادامه دهم؟).
( بفرمائيد. معذرت می خواهم!).
( بلی....... چون، شرکت جولاشکا، برای
استخراج خاک قبرستان های قديمی و انتقال آن به انبارهای مخصوص، نياز به نيروی کار
دارد ، تصميم ميگرد که از نيروی کار آوارگان استفاده کند. اما متخصصين شرکت، پس از
انجام آزمايش های مختلفی که روی آوارگان به عمل می آورند، به اين نتيجه می رسند که
آوارگان، دچار بيماری " خوابگردی" شده اند و به همان دليل "
خوابگردی"، واحد کار تاريخی آن ها، به طور مدام، درحال تغيير است و شرکت نمی
تواند سرمايه گذاری روی پروژه های آينده خود را، بر اساس چنان عناصر "متغيری"
بنا کند. از طرفی، متخصصين قسمت های ديگر شرکت که سال ها مشغول مطالعه، روی پديده
ی " خوابگردی" بوده اند، اعلام می کنند که اگر مشخصات " روحی،
جسمی، اعتقادی" آوارگان و هفت پشت پدری و مادری آن ها را در اختيار داشته
باشند، می توانند واحد کار روان تاريخی آوارگان را، در حد نياز شرکت، تثبيت و
کنترل کنند و اين، يکی از همان شرايطی بود که شرکت، قبل از شروع جنگ، در قرارداد
فی مابين خودش و مالکان قبرهای قديمی، قيد کرده بود. آيا در آن زمان که هنوز جنگی
در کار نبوده است، شرکت با گنجاندن چنان مواردی در قرارداد فی مابين خودش با مالکين
قبرهای قديمی، می دانسته است که در آينده، بر سر تملک قبرها، چنان جنگی بين مدعيان
مالکيت قبرها، در خواهد گرفت و نتيجه اش ميليون ها کشته و معلول و آواره، خواهد
بود که بعدها بتواند از آوارگان....).
داستان ادامه دارد.......
توضیح:
الف : برای اطلاع بيشتر در
مورد "جولاشگا"، می توانيد به مطلب " شرکت جولاشگا و آوارگان
خوابگرد" که – از همين قلم -، در آرشيو سايت موجود است، مراجعه کنيد.
ب: مطلب " شرکت جولاشگا و آوارگان خوابگرد"، مؤخره ی ای است
بر رمان " آوارگان خوابگرد".
ج– رمان " آوارگان خوابگرد"، - از همين قلم - ، حدود بیست و پنج سال پیش، يعنی در سال 2000 ميلادی، در خارج از کشور، به همت " انتشارات خاوران. پاريس". منتشر شده است.